فیک
عشق پنهان (پارت 19)
از زبان ا/ت
♡: ببخشید
اجوما نه مشکلی نیست و 10 مین دیگه برای ناهار تشریف بیارید
♡: حتما خدانگهدار (بچه ها لطیف و با احترام با اجوما حرف میزنه)
اجوما: پس خدانگهدار
♡: خدافظ
اجوما که رفت یکم با گوشیم ور رفتم و یه لباس راحت پوشیدم و رفتم برای ناهار
از زبان جیهوپ:
به اجوما گفتم که ا/ت با من غذا بخوره، نشسته بودم سر میز ناهار خوری که ا/ت اومد
☆: سلام
♡:..........
از زبان ا/ت:
جواب ندادم و از اونجایی که میز 12 نفره بود 5 تا سمت راست و 5 تا سمت چپ و 2 تا اول و اخر رفتم اخر نشستم و هیچ حرفی نزدم و منتظر بودم که غذا رو بیارن غذا رو که اوردن بدون هیچ حرفی غذا رو با خودم برداشتم که ببرم تو اتاق
☆: یاااا کجا میری
♡:........
☆:یاااااااا
♡:.......
☆: که اینطور نمیخوای حرف بزنی
♡: دارم میبرم تو اتاق
☆: الکی نگفتم باهام غذا بخور
♡: باهات غذا بخورم که چیمیخوای بشبنم بیای جلوم غذام رو پرنثت کنی تو صورتم یا بدترش ها مبخوایچیکار کنی مبخوای چه بلایی سرم بیاری؟!
از زبان ا/ت
♡: ببخشید
اجوما نه مشکلی نیست و 10 مین دیگه برای ناهار تشریف بیارید
♡: حتما خدانگهدار (بچه ها لطیف و با احترام با اجوما حرف میزنه)
اجوما: پس خدانگهدار
♡: خدافظ
اجوما که رفت یکم با گوشیم ور رفتم و یه لباس راحت پوشیدم و رفتم برای ناهار
از زبان جیهوپ:
به اجوما گفتم که ا/ت با من غذا بخوره، نشسته بودم سر میز ناهار خوری که ا/ت اومد
☆: سلام
♡:..........
از زبان ا/ت:
جواب ندادم و از اونجایی که میز 12 نفره بود 5 تا سمت راست و 5 تا سمت چپ و 2 تا اول و اخر رفتم اخر نشستم و هیچ حرفی نزدم و منتظر بودم که غذا رو بیارن غذا رو که اوردن بدون هیچ حرفی غذا رو با خودم برداشتم که ببرم تو اتاق
☆: یاااا کجا میری
♡:........
☆:یاااااااا
♡:.......
☆: که اینطور نمیخوای حرف بزنی
♡: دارم میبرم تو اتاق
☆: الکی نگفتم باهام غذا بخور
♡: باهات غذا بخورم که چیمیخوای بشبنم بیای جلوم غذام رو پرنثت کنی تو صورتم یا بدترش ها مبخوایچیکار کنی مبخوای چه بلایی سرم بیاری؟!
- ۳.۲k
- ۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط